عید سعید غدیر خم
روی لب گـفـتـنـد بـخٍ یا عـلـی زیر لب گـفـتـند حرفی با عـلی حال بر دست پـیـمبر شاد باش بـعـد از آن آمـاده بـیـداد بـاش آنکه اول بهـر بیعـت میدویـد نـقـشـۀ قـتـل پیـغـمـبر را کشید عــقـدۀ بـدر و اُحُـد ابـراز شـد فـتـنـه ای با نـام دین آغـاز شد وقت آن شد تا سوابق رو شود رویِ اصلـیِّ منـافـق رو شـود مردم از راه حقـیـقت گم شدند شاخه های گل همه هیزم شدند در بهـشت قـرب احـمـد آمـدند در مـیـان خانه زهـرا را زدند دستهایی که به روی دست بود خـالق هستیِ هرچه هست بود با عـمامه دور گردن بسته شد امت واحـد هـزاران دستـه شد نـالـۀ زهـرای اطهـر میرسید خویش را دنبال حیدر میکشید بوسگـاه مصطـفی آتش گرفت فاطمه سر تا به پا آتش گـرفت فـاطـمـه میگـفت بابا میزدنـد مرتضی میگفت زهرا میزدند |